نوع : مانگا – مانگا انگلیسی
نحوه خواندن : از راست به چپ
ژانر : اکشن – درام – تاریخی – بزرگسال
نام انگلیسی: Kingdom
نام فارسی : امپراتوری
نویسنده و طراح : (Hara, Yasuhisa (Story & Art
تعداد جلد : نامشخص
تعدا چپتر : نامشخص
وضعیت انتشار : در حال انتشار
وضعیت ترجمه: آنگوئینگ
پخش : هفتگی
سال انتشار : 2006
منبع نسخه فارسی : animworld – kingdomiran11 – kingdompersian
منبع نسخه انگلیسی : SiGMA_Books
خلاصه داستان: سالیان سال از زمان افسانهها و خدایان میگذرد. عصر، عصر جنگهای 500 ساله در چین میباشد. امپراتوری داستان پسرک جوانی به نام شین است که آرزو دارد برجستهترین ژنرال عصر خود شود و این داستان شرح جنگها و رزمگاههایی است که او در آنها پا مینهد.
توجه : ادامش کی میاد؟ چرا ترجمه نمیکنید؟ پس چی شد؟ چپتر بعدی کی میاد؟ پایان یافته است ؟ ادامه داره ؟ ( جوابی داده نمیشه پس خواهشا نپرسید ) منبع همه پستا و اطلاعات مربوط به پایان و ادامه کار داخل مشخصات زده شد . در رابطه با تاریخ و نحوه انتشار کارا از گروه ترجمه ای که منبعش هم ذکر شده بپرسید.
راهنما : تمامی فایل ها بصورت فشرده (RAR - ZIP) قرار میگیرن . پس از دانلود توسط نرم افزار WinRar فایل ها را از حالت فشرده شده خارج نمایید. برای اجرای فایل های دیجیتال از نرم افزار YACReader استفاده کنید.
دوستان خطر اسپویل شدید از آینده این اثر وجود داره
ارتش شین توی نبرد بعدی هان رو کامل فتح میکنه تو یک سال(۲۳۰ ق م) و تو سال (۲۲۸ ق م) بلاخره ژائو سقوط میکنه و گویا خود شین کانتان رو فتح میکنه
توی (۲۲۶ق م) ارتش چین به جنگ با یان میره و پیروز میشه ولی کاملا فتحش نمیکنه و در سال (۲۲۲ ق م) دوباره بهش لشکرکشی میکنه و همراه با ایالت دای(یه ایالت کوچیک که بعد فتح ژائو یه اشراف زاده ساختش) کاملا فتح میشن
تو سال (۲۲۵ ق م) اوهون با عوض کردن مسیر یک رودخونه باعث نابودی و فتح وی میشه
توی سال (۲۲۴ ق م) اوسن به پادشاه شین میگه که برای فتح چو به بیش از ۶۰۰.۰۰۰ سرباز نیازه ولی ژنرال های جوون تر به خصوص شین فکر میکردن ۲۰۰.۰۰۰ کافیه
شو هی کون هم که ناراحت بود برای ایالتش شاه رو متقاعد میکنه که فرماندهی ۲۰۰.۰۰۰نفر رو بده به شین و خودش هم با یک سری ارتش آماده باشه برای کمک بهش
ولی در واقع به چو گفته که قراره حمله شروع شه و چو هم اون یارو پسره که یک شمشیر معروف داره (اسمشو یادم نمیاد) با ۵۰۰.۰۰۰ نفر میفرسته برای نبرد و از اون طرف هم شو هی کون به چین خیانت میکنه و به چو می پیونده و همین شکست به بزرگترین شکست تاریخ چین توی دوره اتحاد تبدیل میشه
و بعدش اوسن و موبو خودشون وارد عمل میشن و چو رو فتح میکنن اون ژنرال جوونه هم میکشن (یا خودکشی میکنه دقیق معلوم نیست)
و در نهایت ایالت چی که با دور زدن نیرو های اصلیش و محاصره یکهویی پایتختش بدون مقاومت چندان تسلیم میشه(۲۲۱ ق م)
شین هم که ابتدا میخواست بازنشست بشه بعد جنگاش ولی سی بهش مقام مرزدار یک ایالت رو میده
دمت گرم. یه مقدار ناراحتم چون اینجو که تو گفتی انتظارات ما از ری شین خیلی زیاد بود. من برداشتم از اسپویلت این بود که ری شین اونقدرا هم باحال و خفن نمیشه چون الان برای اوهوم یه پیروزی خفن رو نوشتی و از شین بزرگ ترین شکستش رو میشه بگی ری شین کارای خفن بیشتری هم کرده چون اگه واقعا اینجوری پیش بره شاید اوهون شخصیت اصلی بهتری بود من تازه دیشب چپتر جدیده که ری شین با حرفاش یه قانون مهر رو راضی میکنه تا به شین بپیونده حال کرده بودم ولی الان تو ذوقم خورد
لطفا اگه ری شین کارای خفن بیشتری کرده بگو
واووو جالبه پس هنوزز کلی ماجرا مونده تا سر سامونش بدن ولی خیانت شوهیکون بد میزنه تو ذوق همه چون اونم رویا سی رو داشت یه چین متحد و اینکه خیانت بکنه به ارمانش
موبو چه حالی میشه انگار موبو و شوهیکون دوستای خیلی صمیمی هسن و حرف اون ژنراله نمیدونم اسمش چی بود
ولی یادمه شین و وی متحد شدن و تو و موبو یه قلعه که فتحش غیر ممکن میومد فتح کردن، حقیقت پیدا میکنه
یه چندتا نکته منم اضافه کنم تا جایی که تو تاریخ اتفاق افتاده کسایی که ژائو رو فتح میکنن اوسن کیوکای و یوتانوا هستند که اوسن به این دو نفر دستور میده سر پادشاه ژائو رو براش ببرن. در مورد شکست شین از چو اینم بگم شین که حالا ژنرال بزرگی شده تو این جنگ هفت نفر از مهم ترین فرماندهان ارتششو به خاطر آتیش سوزی چادرها از دست میده( احتمالا این هفت نفر بیهی و ریوسن و ان سان و… باشن) بعد این شکست اینبار خود اوسن به عنوان آخرین ماموریتش حمله رو به عهده میگیره و پیروز میشه (یه نکته سم بگم که دختر سی با اون اختلاف سنی زیادش با اوسن به دلایل سیاسی ازدواج میکنه😐) شوهی کون هم به دست خود موبو کشته میشه بعد از همه اینا داستان ادامه داره بعد فتح کل کشورا سلسله چین به وجود میاد ای سی هم که شده دیگه شی هوانگ تی پسر ای سی میشه جانشینش و وفادارترین فرد به پسرش میشن موتن و موکی(فکر کنم موکی صدراعظم میشه به هر حال قراره به مقامای بالایی برسه) اما برای پسر ای سی نقشه میکشن و هم موتن و موکی هم ولیعهد میمیرن اوهون هم فکر کنم تو یه درگیری کشته میشه خود سی هم چون میخواسته به زندگی جاودانه برسه محلول جیوه میخوره و میمیره سلسله چین به همین راحتی بعد شش سال اتحاد از بین میره و اینجاست که سلسله هان رو کار میاد بین اینا فقط شین تا تهش زنده میمونه و میشه فرماندار یه بخش یجورایی بازنشسته میشه. در ضمن شین یه پسر داشته و نوهش هم از ژنرالهای بزرگ سلسله هان میشه
داخل چپتری که شیین برای خودش فامیلی انتخاب کرد و گفت اسمی که شاهکارهایش سالهای بعد مورد مطالعه قرار میگیرد من مو به تنم سیخ شد و با خودم گفتم یعنی تا اینجایی که خوندیم شاهکار نبوده اگر بوده پس بعدیا چین و هنوز منتظر زمانیم که شین با زرهی که تو چپتر 1 نشونداد با سپر دوک هیو و قداره ژنرال اوکی وارد میدون بشه هستم
احتمالا بعد از این شکست برمیگردن پیش اوسن و تصمیم میگیرن برن با اون ژنراله داخل سیکا مبارزه کنن احتمال اینکه دوباره بخوان برن با ریبو کو بجنگن خیلی کمه اگه می خواستن اینکار رو بکنن از همون اول اوسن همراه کانکی میرفت تازه اون موقع 2 تا ژنرال بهشتی بودن ولی الان فقط اوسن مونده. فکر نکنم بخوان کلا کشور رو عوض کنن
یه چپتر ترجمه نشده هست 250.5 لطفا یکی ترجمش کنه مهمه حالا چرا؟ چون از اونجایی که شین کاریو تن رو مثل خواهرخودش میدونه و کیوکای هم به همین رابطه ای که الان با شین داره راضیه پس پایه یه دختر سومی باید وسط باشه و تنها دختری که به ذهن من رسید هیسوی ساما داخل همین چپتر هست حالا داستان از چه قراره ؟ این هیسوی ساما به خاطر اینکه قلعشون بین چندین ایالت قرار داره و جزو هیچ کدومشون هم نیست باید با یه چاقالو ازدواج کنه تا اینده قلعه رو حفظ کنه و دسته هی شین هم برای اینکه مشکلی پیش نیاد میرن تا مراقب باشن وصلت در کمال امنیت انجام بشه . هیوی و شین قبل مراسم ازدواج باهم برخورد میکنن و هیسوی میزنه زیر گریه که من این سرنوشت رو نمی خوامو فلان و بهمان بعد شین هم بهش میگه اینده هرکس دست خودشه و میره بعد در حین مراسم وقتی داماد عروس رو به چنگ میاره میزنه زیر قول و قرار و به قلعه حمله میکنه بعد هم شوالیه سورا بر اسب سفیدمون شین میاد و داماد رو میکشه و هیسوی رو نجات میده و هیسوی هم میفهمه که شین یه برده بوده و خودش ایندش رو عوض کرده و لپاش گل میندازه بر همین اساس یکی از گزینه های ازدواج شین میتونه باشه در غیر اینصورت یا زنی در اینده میاد یا شین عزیزمون تا ابد ……. ):
اگر کیو داخل بایو نمیمرد و با اوکی ازدواج میکرد می تونستیم یه حدس بزنیم که درصورت ازدواج دوتا ژنرال (بهشتی) چه اتفاقی میوفته که متاسفانه این دو پرنده عاشق بهم نرسیدن ولی داخل چپتر 755 یعنی 3 چپتر بعد اینی که ترجمه شده بعد از فرار از دست ریبوکو و قایم شدن داخل یه جنگل اینجا شین و کیوکای از هم جدا شدن و شین در تاریکی منتظر برگشت کیوکای . باخودش میگه نکنه کیوکای هم مثل کامکی مرده باشی ولی اخر چپتر کیوکای و کیوری برمیگردن و صحنه عاشقانه هم داریم ولی هارا برای یه لحظه داشت مارو سکته میداد که نکنه کیوکای مرده باشه و دوباره یه اتفاق مثل اتفاق ژنرال اوکی افتاده باشه
به نظرت هکی موگو 2 میشه؟ چون هرچی میشه این نمیمیره و انچنان استعدادی هم نداره و اصلا دارم به تاریخ چین شک میکنم د اخه مگه میشه از اولین چپترا داخل نبرد با اوکی همونی که هیو مرد هکی نمرد تا نبرد سای که وحشتناک بود هکی نمرد تا تسخیر گیو و نبرد با اون قبیله کوهستانی نه داخل نبرد کشته شد نه از گرسنگی تا محاصره شدن کانکی که کانکی و موتن و شین فرار کردن و هیچکی هکی رو ادم حساب نکرد ولی بازم زنده موند مگه میشه ؟ داخل قلعه سکیری هارا نوشت : ولی کسی نمی دانست که فردا کسی زنده نخواهد ماند با خودم گفتم یعنی دیگه هکی میمیره چپتر بعد اومد باز هکی زنده موند ؟؟؟؟ د بمیر دیگه ولی باحال میشه اگه مثل موگو چنتا زیر دست خفن بدست بیاره
کینگدام دوتا کاراکتر نامیرا داره یکی هکی یکی هم بیهی😂
به نظرم هکی زنده بمونه بهتره بین این همه ژنرال و فرماندههای مختلف که هر کدومشون یه استعداد خاصی دارن بودن شخصیتی مثل هکی که یجورایی عادی محسوب میشه برای داستان لازمه یه چیزی مثل همین کوکو ولی الان واقعا معلوم نیست بعد از مسموم شدن تو قلعه چی واسش پیش میاد احتمالا برای مدتی اسیر جنگی بشه
قبیله ساکی که مشخصا از دیگه دلیلی برای جنگیدن ندارن پس از داسان خارج میشن ولی مارون معلوم نیست چی میشه از قبیله کانکی که عملا چیزی نمونده اگر مونده باشه مارون در حدی نیست که بخواد اونارو بعنوان یک ارتش مستقل فرماندهی کنه پس یا اونم مثل ساکی از داستان خارج میشه یا طبق وصیت کانکی به هی شین ملحق میشه حالا اگر دومی اتفاق بیوفته ایا مارون میتونه جای ناکی رو بگیره و کمکی به هی ین بکنه یا نه ؟
یه چپتر مخصوص داره برای زمانی که اولین بار با کاینه برخورد کرد و اتفاقایی که افتاد براش ولی این چپتر برای بعد از ملاقات با هوکن داخل جنگله چون اونموقع باکاینه ملاقات نکرده بود و اصلا داخل همون چپتر کاینه اینا با دیدن بدن زخمی ریبوکو تعجب میکنن . من فکر میکنم که مثل کانکی که به گذشتش نگاه شد موقعی که ریبوکو داره شکست میخوره هم ما قراره گذشتش رو ببینیم یا اینکه مثل کوچو بشه که اصلا نفهمیدیم اون میخ های داخل صورتش و تاریکی جنگ و اینجور چیزا داستانش چیه و البته برای کانکی هم کامل نگفت چون داستانش از اونجا شروع شد که قبیله ساکی پیداش کرد و ما از قبلش خبر نداریم