خلاصه داستان: من توی بدن شرور داستان که آخر داستان توسط شخصیت اصلی مرد کشته میشه تناسخ کردم حالا خانواده ام من رو چون بی ارزشم میخوان بفرستن به جنگ ولی چرا با من اینکار رو میکنید درسته دختر نامشروع خانواده ام ولی اینقدر بی رحمی……..

نوع : مانهوا
نحوه خواندن : از چپ به راست
ژانر : درام – تاریخی – عاشقانه – دخترونه
نام انگلیسی: Do Snakes Eat Flowers
نام فارسی : –
نویسنده و طراح : Sona-eum
تعداد جلد : –
تعداد چپتر : –
وضعیت انتشار : ؟؟
وضعیت ترجمه : ؟؟
پخش : –
سال انتشار : ۲۰۲۱
منبع: Jiu_Ling

خلاصه داستان : حکمرانی به قصر سلطنتی زیر دست یه حاکم ظالم و مستبده. هارانگ، یه نوازنده نابغه، که به عنوان نوازنده اختصاصی آئه‎هوا شناخته میشه. آئه‌هوا، گلی که برای امپراطور خیلی عزیزه. با اینحال، امپراطور نمیتونست به هارانگ اجازه بده که آئه‌هوا رو ببینه. “حالا، برای اون چشمایی که نباید چیزی ببینن…. از کاسه درش بیارید!” هارانگ با علاقه پستی، تصمیم میگیره که از امپراطور و آئه‌هوا انتقام بگیره، کسایی که باعث نابیناییش شدن.

خلاصه داستان: به جز خاطراتم از زندگی گذشته‌م، نسبتا زندگی نرمالی رو گذروندم. ولی یه روز، مادرم که یه فاحشه ست منو پیش پدرم برد.

خلاصه داستان: بیان دختر رانده شده قبیله سئو، قبیله‌ای که مردمش قدرت شفابخشی دارند به دلیل اینکه توانایی شفای دیگران را ندارد، بی ارزش تلقی می شود، به دربار امپراطوری دان، امپراتور بزرگ خورشید فرستاده می شود، که با خونخواهی بی امان مورد نفرین قرار دارد و صیغه های خود را بی رحمانه سلاخی می کند. به نظر می رسد که سرنوشت بیان در لحظه ای که او به قصر امپراتور برسد مهر و موم می شود و دان برای همیشه از جنون رنج می برد… اما ممکن است بیان و امپراطور دان بتوانند سرنوشت یکدیگر را تغییر دهند؟

خلاصه داستان: آن شب، یک دختر بی گناه، زن اون شد. اون شاهزاده‌ای زیبا و وحشی بود با هاله ای سلطه گر. آیا ملاقات چنین بنده فرومایه ای با او سرنوشت بود یا فقط یک سرنوشت ناگوار؟

خلاصه داستان: شاهزاده خانمی که یک عمر مورد نفرین خداوند قرار گرفته است! پادشاه من چرا با شمشیر به من خنجر زدی؟ اگر دوباره این کارو انجام بدم، آیا شوالیه من همچنان می تونه تا آخر از من محافظت کنه؟ حتی اگه… حتی اگه به عذاب خدا برسم، سرنوشتم محکوم به مرگه. اما من هنوز دنیارو دوست دارم، آفتاب رو دوست دارم، این دسرهارو دوست دارم، پادشاهم رو دوست دارم، دامن کوچکم رو دوست دارم و شوالیه رو دوست دارم. یعنی پرنسس ما میتونه از این مجازات جون سالم بدر ببره؟

خلاصه داستان: استاد بزرگ یو یان که به عنوان قدرتمندترین فرد در پرورش تذهیب شناخته می شد، سرانجام پس از بیش از ۱۶۰۰۰ سال انتظار، شاگردی را پذیرفت. استاد به شاگردش آموزش های کامل و دقیقی داد، اما شاگرد در نهایت مرد. سپس، یو یان یکی دیگر را به عنوان شاگرد خود انتخاب کرد، با آموزش و محافظت عالی، اما او نیز مرد! پس از آن، یکدگی دیگه و سرانجام … اونم مرد! چرا یو یان همیشه تناسخ همان شاگرد را را برمی دارد!؟