خلاصه داستان: ژائو ژه یه دانشجوی معمولیه ک بعضی شبا کابوسایی میبینه که روز بعدش واقعا اتفاق افتادن،جدیدا کابوسایی درمورد یه مردشبگرد که شبا با عروسکای غولپیکرش پرسه میزنه و پوست دخترارو در میاره و برای عروسکاش استفاده میکنرو میبینه،یه شب ک با دوستش لیو به کنسرت گروهه معروفه MMC میره یکی از دخترایی که شب قبل تو کابوسش کشته شده بود رو تو این گروه میبینه و تصمیم میگیره برای دید زنی دنبالش کنه و بعدش ماجراهایی…

خلاصه داستان: من شمشیر امپراطور خونده میشدم همه چیز خیلی خوب بود من محافظ امپراطور بودم تا اینکه یک روز یک قدیس خواستار دیدن امپراطور شد و خیلی زود امپراطور عاشقش شد و همه چیز تغییر کرد و حتی شرایط طوری شد که من رو در روز عروسی اونا یک قاتل جلوه دادن! و حالا هم قراره اعدام بشم …. منی که این همه زحمت کشیدم قراره بدون یک سوگواری برای مرگم برم…. ولی چرا توی بدن یک شخص بیدار من توی بدن یک خانواده معتبر امپراطوری بیدار شدم از این فرصت برای انتقام از کسانی که برای من پاپوش دوختند استفاده میکنم ولی چرا منم نیروی مقدس رو دارم؟ تاحالا نشده که دو نفر توی امپراطوری همزمان نیروی مقدس داشته باشند یعنی چی…..

خلاصه داستان: مردم دهکده ای توش زندگی میکنم من رو دارن قربانی میکنن یعنی به این سادگی دارم میمیرم آخه چرا…. الان افتادم تو آب دیگه نفس نمیتونم بکشم پس… دیگه آخرشه….. که ناگهان دوباره قلبم شروع به تپش کرد یعنی چی مگه من نفسم بند نیومده بود …..

خلاصه داستان: داستان درباره دختری ۲۵ ساله است که فن بزرگ یه رمانِ عاشقانست یروز از خواب بیدار میشه و میبینه توی دنیای اون رمانه اونم به عنوان یه نقش فرعی که شانس دیدن پسرهای شخصیت اصلی داستان رو نداره و…

خلاصه داستان: من با شاهزاده خوابیدم من دختر دوک هستم ولی روح ها ما عوض شدن نباید اینطور شه! این واکنش دختر اصلی دوک توی داستان بود ولی من که اون نیستم من قبلا این داستان رو خوندم تعویض روح ما به خاطر نفرین شاهزاده است و تنها راه حلش اینه که بهم دیگه علاقه داشته باشیم……

خلاصه داستان: ساشا پس از از دست دادن همه چیز در جنگ ، جاسوس می شود. او توسط جان ، رهبر جنگ و یک افسر دیو صفت با چهره ای شبیه یک فرشته پیدا میشه و جونش توسط این فرد نجات داده میشود ، اما …! جاسوس توسط کشور دشمن گرفتار می شود و مجبور به همکاری با کشور دشمنش می شود!

خلاصه داستان: آمینا دختر جادوگر و تنها جادوگر بازمانده در جنگ بین انسان ها و جادوگر هاست، اون سعی میکنه با جادوش و با استفاده از چراغ جادو به گذشته برگرده و جلوی همه اتفاقات تلخ رو بگیره اما توی چراغ جادو گیر میفته و…