خلاصه داستان: هونگ سیا کسیه که هیچ شانس یا عشق، پول، خانواده و امید به زندگی نداره. اما یه روز زمستانی، اون یه گربه، یا بهتره بگیم ببر جانگسان رو برداشت؟ “ها؟ من روی یه جونور با توانایی های عجیب تسلط دارم – ببر جانگسان؟” من درباره سرنوشتم تصمیم خواهم گرفت. یه داستان عاشقانه متحول کننده زندگی با یک مرد جونور، نه، یه جانور واقعی!

لینک های مرتبط : –

خلاصه داستان: بعد از دزدیده شدن یه سنگ جادویی توسط یه دزد مرموز از قلمرو اژدهایان، اژدهایی که دارایش دزدیده شده بود، تصمیم گرفت به زنی نجیب تبدیل بشه که با دزد مرتبط بود و برای پیدا کردن اون به امپراتوری انسانی بره. با این حال، چیزی که اژدها نمیدونست این بود، زنی که بهش تبدیل شده بود درگیر یه معمای بزرگ بود که مرگ اون زن درست بعد از ازدواجش، 5 سال پیش گزارش شده بود. حالا بعد از برگشت به خونه قبلیش اون اژدها در تلاشه که دزد سنگ جادوییش رو پیدا کنه و در عین حال از سه مردی که به نحوی با اون درگیر بودن، بیشتر درباره اتفاقایی که باعث به وجود امدن فاجعه میشه، یاد بگیره، ولیعهد امپراتوری که از قضا نامزدش هم بوده، ساقی وفادار اون، شخصی که مستقیماً تحت تأثیر “مرگ” قرار گرفته. همه این معماها ممکنه به زودی حل بشه و به این سوال پایان بده… ولی من چه جوری مردم؟

لینک های مرتبط : –

نوع : مانهوا – تک قسمتی
نحوه خواندن : از چپ به راست
ژانر : خیال پردازی – تاریخی – عاشقانه – دخترونه
نام انگلیسی: The Baby Concubine Wants to Live Quietly
نام فارسی : صیغه کودک میخواهد بی سر و صدا زندگی کند
نویسنده و طراح : SUKJA – 예마로
تعداد جلد : ؟؟
تعدا چپتر : ؟؟
وضعیت انتشار : در حال انتشار
وضعیت ترجمه : در حال ترجمه
پخش: –
سال انتشار : 2021
منبع: EsmerayTeam

خلاصه داستان: من یک شخصیت حامی در یک رمان حرمسرا معکوس داشتم.بعنوان صیغه جوونی که مورد علاقه امپراطور قرار گرفت.صیغه ها و اربابان سرانجام اونو به جرم خیانت کشتن. خوشبختانه،درست زمانی که وارد قصر سلطنتی میشد اونو در اختیار گرفتم.همه تو قصر سلطنتی نسبت به من محتاط بودن،اما هنوز ازم متنفر نبودن.نه احتیاج دارم و نه میخوام مورد علاقه امپراطور قرار بگیرم. “امشب به اتاق من بیا.من برات یک داستان میخونم!” وو،گریه نکن.من اینو به تو میدم. “اما چرا همه با من خوب رفتار میکنن؟”

خلاصه داستان: برای حفظ جون مردم کشورم ، من و برادرم به امپراطور فروخته شدیم، من همسر یه مارکیز شدم و برادرم به میدون جنگ فرستاده شد ولی…اون توی میدون جنگ مرد و حتی به من اجازه ندادن جنازش رو ببینم…! من مردم ولی برگشتم، این بار نباید شکست بخورم…ولی…چرا همه به من میگن نابغه…؟

لینک های مرتبط : –

خلاصه داستان: من به عنوان یه شخصیت فرعیِ یک رمان تناسخ پیدا کردم. و علاوه بر اون، من نقش «پل زاغی» رو داخل داستان عاشقانه داشتم. عشق برای من غیرممکن بود و آینده من با خانواده‌ی غرق در بدهی‌م تیره به نظر می‌رسید. بعد از اینکه کارمند دولتی شدم، سعی کردم از ثروت و شرافتی که در زندگی گذشتم نمی تونستم داشته باشم، لذت ببرم، اما…برخلاف نسخه های اصلی، شخصیت های مرد یه جورایی عجیب به نظر میرسن؟! چرا همتون به شخصیت زن علاقمند نمیشید؟

لینک های مرتبط : –

خلاصه داستان: کاترین که بعد از مرگ مادرش، نامادریش و خواهرش همه چیزش، حتی نامزدش رو ازش گرفتن و از طرف پدرش هم بهش بی‌توجهی شد بلاخره به حدش رسید دو تا سیلی تو گوش خواهر و نامزدش خوابوند و ملک اونا رو ترک کرد حالا کاترین با چندرغاز پولش چطوری قراره زندگی کنه؟ در این مسیر چه چیزایی قراره تجربه بشه؟

لینک های مرتبط : –

نوع : مانهوا
نحوه خواندن : از چپ به راست
ژانر : اکشن – درام – خیال پردازی – بزرگسال
نام انگلیسی: A Player Who Eats Metal
نام فارسی : بازیکن فولاد خور
نویسنده و طراح : ( Gamdog 9 Jijumjang ( Story & Art
تعداد جلد : –
تعدا چپتر : –
وضعیت انتشار : در حال انتشار
وضعیت ترجمه : در حال ترجمه
سال انتشار : 2023
منبع نسخه فارسی: Webtoonterritory
منبع نسخه انگلیسی : –

خلاصه داستان: لی هیونگ ووک ، امپراطور فولاد ، آخرین بازمانده بشریت ، کشته شد درحالی که تلاش می‌کرد آینده رو تغییر بده. و جایی که برگشت …. ارتش ؟!! ” از بین این همه جا چرا اینجا ؟” شروع دوباره سرجوخه لی هیونگ ووک که به طرز عجیبی با خوردن فولاد قوی میشد !