نوع : مانهوا
نحوه خواندن : از چپ به راست
ژانر : کمدی- عاشقانه – زندگی روزمره – دخترونه
نام انگلیسی: I Became the Wife of the Monstrous Crown Prince
نام فارسی : من همسر شاهیار هیولا شدم
نویسنده و طراح : Bakha , Jang Namu – Hagwa
تعداد جلد : نامشخص
تعداد چپتر : نامشخص
وضعیت انتشار : در حال انتشار
وضعیت ترجمه : در حال ترجمه
پخش : هفتگی
سال انتشار : 2021
منبع: IrιSeĸαι

نوع : مانهوا
نحوه خواندن : از چپ به راست
ژانر : درام – خیال پردازی – تاریخی – عاشقانه – دخترونه
نام انگلیسی: On the Emperor’s Lap
نام فارسی : در آغوش امپراطور
نویسنده و طراح : JU Yujeong USOI , LEE Miran
تعداد جلد : نامشخص
تعداد چپتر : نا مشخص
وضعیت انتشار : در حال انتشار
وضعیت ترجمه : در حال ترجمه
سال انتشار : 2019
منبع: FantasyManhwa

خلاصه داستان: بلا دختری که روزی به خوشبختی اعتقاد داشت، به خاطر جنگ برده شد و در زندگی زخم های زیادی خورد که اعتمادش رو به تمام رویاهاش نابود کرد اعتماد به پسری که در خیالش حامی او بود…. کریس پسری که روزی بلا را نجات داد حالا او را فراموش کرده و نمیداند چه صدماتی به این دختر زده، آیا او دوباره به عشق ایمان می آورد، زمانی که همه چیز آسیب دیده و زندگی از همیشه سخت تر است؟

خلاصه داستان: وقتی به مدرسه‌ی آسمانی تهمت میزنن که از فنون شیطانی استفاده کرده همه‌ی مدارس دست به دست هم میدن و برای نابودی این مدرسه بسیج میشن و همه‌ی افراد این مدرسه رو به قتل میرسونن اما یه نفر هست که فقط و فقط به انتقام فکر میکنه ،اون هم میمیره اما دوباره زنده میشه و در بدن پسری از مکتب شیاطین اون خودشو آماده‌ی روز‌ی میکنه که بتونه همه‌ کشایی که از پشت بهشون خنجر زدن رو به شکلی فلاکت بار بکشه…

خلاصه داستان: “چشم هایی که پر از اعتماد بی نهایت بدون هیچ حرص و طمعی است. معمولاً فقط در حیوانات می توانید آنها را پیدا کنید. این درست نیست، خانم لیان؟” اسم لیان هنوز برای گوشش ناآشنا بود. سال‌هایی که او به‌عنوان لیان زندگی کرد، طولانی‌تر از سال‌هایی بود که به‌عنوان جیا زندگی کرد، اما او هنوز احساس می‌کند که نامش ناآشنا است، گویی متعلق به شخص دیگری است. “به نظر می رسد که شما مرا با شخص دیگری اشتباه می گیرید.” او فقط آن پاسخ واضح را به زبان آورد. مثل ماشین کلمات را تکرار کردم. او دیگر نمی خواست با زندگی او ارتباط برقرار کند. “من هرگز نگفتم که این یک شخص است.” «…بله؟» همانطور که کمی اخم می‌کرد، گوشه‌های دهان تریستان جلوی چشمانش بلند شد. درست زمانی بود که او فکر کرد می‌تواند فرار کند. او همچنان به سخنانش تنبیه می‌کرد. “من یکی از حیوانات را از دست دادم. که من آن را مطرح کرد”

لینک های مرتبط : –

خلاصه داستان: امپراطریس مارتینا، بنیانگذار کارابلا، سال ها بعد از وفاتش، به عنوان آستینا لتی، دختر یک کنت تناسخ پیدا می کنه….

خلاصه داستان: من اکنون بدن اوفلیا، شرور داستان “بازگشت ولیعهد” را در اختیار دارم. و درست مانند قهرمانان رمان‌های تناسخ دیگر، فکر می‌کردم که به خوبی از پس آن بروم. بار اول با گیوتین شدن جانم را از دست دادم، بار دوم با پاره شدن دست و پایم، سوم خودکشی با سم، و بار چهارم با تیرهایی به بالای تخت اصابت کردم. و تا پنجمین راه اندازی مجدد، حتی اگر سعی کنم از خط داستانی اصلی دور شوم، باز هم محکوم به مرگ خواهم بود. “برای من زهر درست کن. نه سمی که دردناک باشد، بلکه سمی که آرام آرام مرا بکشد.” بنابراین این بار با جان و دل آرزو کردم برای یک بار هم که شده درست بمیرم. «بعد از اینکه بر تخت نشستم، مرا رها می کنی؟» “من صمیمانه امیدوارم که اعلیحضرت زنده بماند، مهم نیست که چه باشد.” اعلیحضرت، من آرزو دارم شما را بیشتر بشناسم. همه این آدم های اطراف نمی گذارند من راحت بمیرم! شاهزاده خانم می خواهد راحت بمیرد.

لینک های مرتبط : –